رمان عشق یک مافیا

p⁵

کوک : سلام
ماری : سلام داداش
کوک : سلام آبجی خوشگلم... چرا دیر کردی
ماری : کلاسمون دیر تموم شد
کوک : آها... من میرم توی اتاقم لباسمو عوض کنم
ماری : اوک... تو هم برو توی اتاق من لباساتو عوض کن دفعه پیش که اومده بودی لباساتو جا گذاشتی گذاشتم توی کشوی کمد...
ات : اوک... رفتم بالا و در اتاکو باز کردم و پیراهنم را درآوردم و رفتم سراغ کشو داشتم داشتم کشو رو باز می‌کردم که در سرویس بهداشتی باز شد زود خودمو پرت کردم کنار تخت...خدارو شکر سو...تین داشتم
کوک : ات؟!...اینجا چیکار میکنی؟!
ات : مگه اینجا ماری نیست؟!
کوک : نه... اینجا اتاق منه
ات : اههه... چقدر خنگم من... ببخشید میشه روتونو اونور کنید من برم
کوک : برا چی بری😈
دیدگاه ها (۲)

رمان عشق یک مافیا

رمان عشق یک مافیا

رمان عشق یک مافیا

رمان عشق یک مافیا

عشق چیز خوبیه پارت ۷ که یهو جونگکوک اومد توی اتاق هی نزدیک و...

پارت ۱۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط